رهایی...،اسمان از ان ماست...

ازاد باشیم و ازاد زندگی کنیم،

رهایی...،اسمان از ان ماست...

ازاد باشیم و ازاد زندگی کنیم،

رهایم کن

چرا از من همه خواهان لبخندند... 

مگر من حق ندارم 

از غمی سنگین برآورم ناله ای کوتاه 

یا نجوا به زیر لب کنم اندوه دیرین را؟ 

شکایت را کجا گویم،که را گویم 

کدامین گوش را آماده آه و ناله ام سازم 

کنون بگذار ای یار  عزیز،ای آشنا،ای دوست 

دمی پیشانیم را با سرانگشت ضعیف خویش بفشارم 

چه می پرسی 

کی ام، چونم، کجایم، راحتم بگذار 

رهایم کن به خود ای آشنا 

دستم به دامانت رهایم کن...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد